نتایج جستجو برای عبارت :

بانگ تکبیر

عالم بر مثال کوه است. هرچه گویی از خیر و شر، از کوه همان شنوی. و اگر گمان بری که: «من خوب گفتم کوه زشت جواب داد»، محال باشد؛ که بلبل در کوه بانگ کند، از کوه بانگ زاغ آید یا بانگ آدمی یا بانگ خر؟ پس یقین دان که بانگ خر کرده باشی.
بانگ خوش دار چون به کوه آیی
کوه را بانگ خر چه فرمایی؟
 ✍سگ من باش و چون سگان بانگ کن! شبلی عارف معروف به مسجدی رفت که دو رکعت نماز بخواند. در آن مسجد کودکان درس می خواندند و وقت نان خوردن کودکان بود. دو کودک نزدیک شبلی نشسته بودند.یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک. پسر فقیر از او حلوا میخواست.آن کودک می گفت: اگر خواهی که پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ کن.آن بیچاره بانگ سگ کرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد
تعبیر دیدن فریاد زدن در خواب داد زدن جیغ زدن
تعبیر دیدن فریاد زدن در خواب :شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در خواب فریاد میکشید.
ما در این بخش از مجله دلبرانه تعبیر خواب داد و فریاد در خواب به تعبیر برخی معبرین را برای شما آماده کردایم.
تعبیر دیدن فریاد زدن در خواب امام جعفر صادق(ع)
امام جعفر صادق (ع) فرماید : بانگ همه مرغان در خواب شنیدن نیکو بود، مگر مرغی که او را فال بد دارند، که بانگ او اندوه و مصیبت بود و بانگ مار ترس و بیم است، اما با
چون به مستی سوی می‌بانگ عدم ره سپرمبنگرم زین شب دیوانه چه سان ره ببرم ره نه هموار و نه من جز دو قدم راست توانساقیا نیست مرا جز به میانت نظرم ترسم از روز پسین تا که رسد نوبت منطلب باده کنم از قِبل درد سرم چون بپرسند مرا بیش و کم از بیش و کمممست گویم که چه پرسید مرا، بی‌خبرم من به دنیا شدم از حشمت میخانه‌ی دوستبکشم باده و از جلوه‌ی او جلوه خرم چرخش و زاویه‌ی حرف و قلم کار تو بودچاکر عشقم و از بندگی‌ات مفتخرم حلمیا نام نکو کردی و فرجام نکوز ب
و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق
یافتیم. و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق
یافتیم.
و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ میزنند که ما وعده پروردگار خود رابه حق
یافتیم.
و اهل بهشت بر بلندی‌های اعراف بانگ می‌زنند که ما وعده پروردگار خود را به‌حق
یافتیم.
ترجمه آیه بعدی را خودتان بروید بخوانید.|link|
چه حسی دارین اگه شما هم برید اون ور ببینید که راسته همه چیز؟
خوشا بانگ قرآن و آهنگ آن ، که جان و روان را کند شادمانسراسر همه حکم پروردگار ، از او زنده راه و ره روزگاربود نور ما در جهان نور دین ، بود افتخار از کتاب مبیناگر درس ما درس قرآن بود ، دل ما پر از نور ایمان بودهر آن کس ندارد ز قرآن خبر ، نهال وجودش ندارد ثمرسپهر کهن طاق ایوان ماست ، همه سربلندی ز قرآن ماستعلوم صنایع ز او زنده شد ، از او عصر دانش برازنده شدعلی ای درخشان کتاب خدای ، تویی کیمیا و تویی رهنماخواننده سرود: قاری ضیاءالرحمن صحت
دانلود آهنگ این بانگ آزادی کز خاوران خیزد
Download Music In Bang Azadi
دانلود آهنگ انقلابی این بانگ آزادیست کز خاوران خیزد از محمد گلریز
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ این بانگ آزادی کز خاوران خیزد
الله اکبر خمینی رهبر ، الله اکبر خمینی رهبر
این بانگ آزادیست کز خاوران خیزد فریاد انسانهاست کز نای جان خیزد
اعلام طوفانهاست کز هر کران خیزد آتشفشان قهر ملت های در بند است
حبل المتین توده های آرزومند است
الله اکبر خمینی رهبر ، الله ا
چو روزی پر شود پیمانه غم،
بیا، خالی نما پیمانه می.
ببازی در قمار عمر بختی،
که بخت رفته را پیدا کنی کی.
به باد ار داد های بود و نبد را،
بود روشن چو باده عالم ما.
به غم خو کرده و خون کرده ای دل،
که می دلخون شده خود از غم ما.
 هوس چون از قدح لبریز گردد،
شود سرشار ما را جام ارمان.
شود خالی ز می جام و سبوها،
شود خالی ز دل اندوه انسان.
چو در جنگ قدح صلح و صلاحیست،
رسد از بانگ آن بانگ خطرها.
صدا آید به گوش از قلقل می،
به خود آیید باری بی خبرها.
رود روزی همه جنگ
بانگ نماز

نماز به عنوان یک عبادت ، دارای زمان و وقت خاصّی است که برای آگاه کردن مسلمانان
از فرا رسیدن وقت نماز ، اذان می گویند و"اذان"
بانگ نماز است
از طرفی نماز خود نیز بانگی دارد ، بانگی که نماز برای نمازگزار می زند آن است
که ؛ او را از انجام بدی ها وزشتی ها باز می دارد
در نتیجه ، هم ما برای نماز بانگ می زنیم (اذان می گوییم) و هم نماز، برای ما
بانگ می زند (از بدی ها دور شو) !
غروب جمعه ها بسیار دلگیر است یا مهدی/فراقت شیعه را تنگ و نفس گیر است یا مهدی/زهجرانت رسد سختی ومشکلها به این عالم/بفرما کی زمان بانگ تکبیر است یا مهدی/به روزوشب دعاخوان فرج گشتیم درهر جا/ظهورت موعدی برلطف وتقدیراست یامهدی/برایت ندبه خوان وباتوسل گریه هاکردیم/چو یعقوبی که بریوسف چنان پیراست یامهدی/نگرسیلاب هرچشمی به خونابه مبدل شد/برای مژده قرآن کنون تاویل وتفسیراست یامهدی/بیاباآن ظهورخود بشومرهم به اجدادت/برای دشمنت مولا زمان برق شمشیرا
    
        ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

    میکشم از هجر او صد جامِ خون دل به دوش
               میبرم در هر قدم وجدانِ آب و گل به دوش
     من غم هجران خورم غافل غم بود و نبود
               حسرت دنیا چرا باید کشد عاقل به دوش
  
   سوی میخانه روم هرشب پریشانتر ز پیش
              تا مگر پیدا کنم ساقیِ خونِ دل به دوش
  
   وصلِ او ممکن نباشد اندر این ماتمسرا
            کی تواند غمزه ی او را کشد جاهل به دوش
     در پی محمل دویدن، شرط مجنون بودنست
       
خیرین محترم                                                                                                                                                 بیاییم امسال با توجه به وضعیت کرونا حتی الامکان هزینه های افطاری های خود را بین نیازمندان آبرومند تقسیم کنیم به یاد کریم اهل بیت «امام حسن مجتبی علیه السلام » کریمانه انفاق کنیم.                                                                                    ت
ازونجایی که هردفه قرار بوده برم، یه جوری تقدیر منو ضایع کرده،این بار هم اومدم اینجا بنویسم دارم میرم تا انشاالله تقدیر ضایعم کنه باز
نمیخام پستم غمگین بشه چون قرار نیس یه خدافظی تلخ داشته باشیم
قرار نیس تلخ باشه چون قرار نیس بشتافم ب دیار باقی
رفتنم نهایتا یکی دو هفته
نشد، یکی دو ماه
نشد، یکی دو سال
خیییییلی دیگه بخاد نشه ، پنج سال طول میکشه
الان خنده هام یه چی توو مایه های خنده های جوکره
یه وخ با خودتون فک نکنین که این آدم(ینی اینجانب) که خود
بگو بر خستگان و از‌ راه ‌ماندگان چگونه می‌توان مرهم بود؟نه بر مستضعفان لاشی‌صفت دنیاندیده‌ی‌ از دیوارهابالاروندگان.تنها بگو بر خستگان و دردمندان حقیقی چگونه مرهم می‌توان بود؟ بگو بر خفتگان در آستان بیداری چگونه مرهم می‌توان بود؟نه برخود‌به‌خواب‌زدگان تشنه‌ی دنیا.
بگو بر جهان چگونه آستانه می‌توان بودبر خشم‌دیدگان چشم‌بسته‌ی سختی‌کشیده؟نه بر ظریفان حقیر نازدیده‌ی پستنه بر ابلیسان روحانی‌نمای کودک زار.
بر روحانیون خفته می
سیمای بسیج و فرهنگ بسیجی
بسیجی بانگ بلند بیداری است و باب رهایی، بلای جان استکبار است و برج استوار دیدبانی. بسیجی، بلبل خوشخوان گلزار جبهه هاست و باران معنویت در کویر رفاه گرایی. بسیجی بهار آفرین چهار فصل آزادی است و برق خشم الهی برتارک تاریک فکران مزدور و مدعی روشنفکری. بسیجی برکه غیرت دینی است و برف سپید بامدادی برهر بام و بر زن و شهر و دیار اسلامی. بازوانش بوسه گاه روح خداست و بلندای قامتش بازوی امن بندگان الهی. بهارش جاودان، برق سلاحش درخ
#شعر_مهدوی


از همه سو می دمد، نور تجلّای تو
غایبی و عالمی است، محو تماشای تو
تا که نهم از شرف، پا به سر آسمان
کاش که می شد سرم، خاک کف پای تو!
روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی
در سر ما شور توست، در دل ما جای تو
سروقدان قائمند تا تو قیامت کنی
ای نگه فاطمه بر قد و بالای تو!
خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَاالمنتقم"
تا همگان بشنوند از حرم، آوای تو
زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح
دل ببرد از کلیم، نطق دل آرای تو
از حرم فاطمه تا صف کرببلاست
چشم دو ششماهه بر ق
گفتم که شکایتی بخوانم * از دست تو پیش پادشا منکاین سخت دلی و سست مهری * جرم از طرف تو بود یا من ؟دیدم که نه شرط مهربانی است * گر بانگ بر آرم از جفا منگر سر برود فدای پایت * دست از تو نمی کنم رها منجز وصل تو ام حرام بادا * حاجت که بخواهم از خدا منگویندم از او نظر بپرهیز * پرهیز ندانم از قضا منهرگز نشنیده ای که یاری * بی یار صبور بود تا من.سعدی
این شعر من را یاد دوسال پیش در چنین روزهایی انداخت و به خود که آمدم صفحه گوشی را خیس از اشک دیدم.
#حدیث_مهدوی 
پیامبر اکرم(ص)
یخرج المهدی و علی رأسه غمامة فیها ملک ینادی هذا خلیفة الله المهدی، فاتبعوه .
مهدی (علیه‌السلام) ظاهر می شود، در بالای سر او ابری خواهد بود که فرشته ای از میان آن بانگ برمی آورد: این خلیفه ی خدا  مهدی  است، از او پیروی کنید .
الزام الناصب/ ج1/ ص163
عنوان مقاله : بررسی انتقادی نظریۀ مه‌بانگ از منظر فلسفۀ اسلامی
موضوع : علم و دین - پاسخ به شبهات ملحدین
نویسندگان : مهدی گلشنی و حسین ثقفی
فرمت : pdf 
تعداد صفحات : 13 ، سیاه و سفید A4
منبع : جاویدان خرد، شماره 34 ، 1397 ، صفحات 135 الی 147
چکیده مقاله : 
ادامه مطلب
چو
خورشید رخشان بگسترد نور


سیاهی برفت و زما گشت
دور 


مؤذن بر آورد بانگ اذان


که ای مسلمین تمام جهان


کنون وقت دیدار با داور
است


چه هنگام خواب اندر این
بستر است


بپا خیز از خواب ناز ای
عزیز


وضو گیر با آب پاک و
تمیز


بصورت بریز آب و انگه
بگو


که یا رب نگه داریم
آبرو


به وقت شستن دستان دعا
کن


خداوندا مرا از بد جدا
کن


چو مسح سر کشیدی بانگ
بردار


منم عاصی ولی نام تو
ستار


گناهانم اگر مستور
داری 


این مثل بشنو که شب، دزدی عنید
در بن دیوار حفره می‌برید
 
نیم‌بیداری که او رنجور بود
طقطق آهسته‌اش را می‌شنود
 
رفت بر بام و فرو آویخت سر
گفت او را در چه کاری ای پدر؟!
 
خیر باشد نیم‌شب چه می‌کنی
تو کیی گفتا دهل‌زن ای سنی
 
در چه کاری گفت می‌کوبم دهل
گفت کو بانگ دهل ای بوسبل
 
گفت فردا بشنوی این بانگ را
نعره‌ی یا حسرتا! وا ویلتا!
 
آن دروغست و کژ و بر ساخته
سر آن کژ را تو هم نشناخته
 
بعضی کارها واقعا همین‌طور است، امروز انجام می‌شود اما فردا
درختی هستم که شاخه هایم را به آغوش می گیرم 
که مبادا هوس کنند و بال در دل آسمان بگسترانند .
رودی هستم که رفتنم را به مرداب دلم می ریزم
که مبادا هوس کند و دل به دریا بزند  .
پرنده ای که هنوز میتواند بخواند اما نباید بخواند .
آوازم را در کلماتم حبس می کنم .

مرده ام پیش از آنکه بانگ مرگ مرا سر دهد زندگی ...
به من گفته اند دیگر مجاز به صرف حال نیستی . فعل بودن ات دیریست بعید شده است 
روح وحشی
#حدیث_مهدوی 
امیر المومنین(ع)
اذا نادی مناد من السماء ان الحق فی آل محمد فعند ذلک  یظهر المهدی علی افواه الناس، یشربون ذکره، فلا یکون لهم ذکره غیره.
هنگامی که منادی غیبی از آسمان بانگ برآورد که حق با آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، نام مهدی (علیه‌السلام) بر سر زبان‌ها می افتد و جهان مالامال از نام او می شود، دیگر یادی از غیر او به میان نمی آید.
بشارت الاسلام/ ص76
#حدیث_مهدوی 
امام حسین(ع)
«ان الله مأدبه بقرقیسیا، یطلع مطلع من السماء، فینادی: یا طیر السماء! و یا سباع الأرض! هلموا الی الشیع من لحوم الجبارین».
-«خدای تبارک و تعالی یک سفره ی گسترده و مهمانی عمومی در «قرقیسا» دارد که منادی آسمانی بانگ بر می آورد: ای پرندگان آسمان! و ای درندگان بیابان! بیایید تا با گوشت ستمگران شکمی از عزا درآورید».
عقد الدرر/ ص87
بود و رفت..
طاقت بی تابیم را؛ او شکیبا
بود و رفت..
گر زمانی بانگ میزد بر سرم؛
زنگ خزان؛؛
ساقهء زرد خیالم را شکوفا
بود و رفت..
از شمیمش مینمود او اهل این
منزل نبود؛؛
ساکن فردوس بود؛ از شاخ
طوبا(طوبی) بود و رفت....
غم مخور"محزون"؛ مگو
یارم کجاست؟؛؛
پر کشید بر آسمانها؛ چونکه
عنقا بود و رفت...
#ناهید_غلمانی_خامنه
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
دریای شوکتی که به دنیای باور استاز منتهای عشق مصفای مادر استآن عطر بی بدیل که بر تارک گل استیک قطره از حضور مطلای مادر استدر واژگان کلام محبت شنیده ایاین نام زیب زیور زیبای مادر استآن در عصمتی که به عالم نشانه استاز غمزه ی نگاه وتمنای مادر استعشقی که جملگان به پناهش قدم زننداز سایه سار مقدم زیبای مادر استآن جنتی که جمله زنامش قلم زننددر زیر گام ها وقدم های مادر استناظم به قصد حرمت مادر بگو به بانگآری بهشت زیر قدم های مادر است
چه پیش آمد جان را که پس انداخت جهان را
بزن گردن آن را که بگوید که تسلا
چو بی‌واسطه جبار بپرورد جهان را
چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا
گر اجزای زمینی وگر روح امینی
چو آن حال ببینی بگو جل جلالا
گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا
فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش
تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا
تو کرباسی و قصار تو انگوری و عصار
بپالا و بیفشار ولی دست میالا
خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش 
مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز م
تنها با خدا
دور از شهرها
چند صحفه از دعا
می‌خوانمش همین...
می‌خواستم بیشتر براتون بگم از این تنهایی
ولی کیبورد تحملش را نداشت.
امشب رو با خدا کلی حال کردم...جاتون خالی... :)

سهراب سپهری
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صب
میان همهمه ی شهر باطنا خسته
صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته
صدا کشاند مرا سمت خویش تا مسجد
چقدر خاطره دارم هنوز با مسجد
کنار حوض آبی آنجا کنار ماهی ها
نشسته ام مقابل لبخند شمعدانی ها
نشسته ام مقابل آن منبری که چوبی بود
مرور خاطرهایم چه حس خوبی بود
و کودکانه میان حیاط می خندید
همان که روی سرم آب حوض می پاشید
صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته
تمام صحن سکوت و دو چشم من بسته
رسید بانگ موذن به نغمه ی دلخواه
و گفت اشهدا ان علی ولی الله
میان رفت و آمد وقت ا
میان همهمه ی شهر باطنا خسته
صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته
صدا کشاند مرا سمت خویش تا مسجد
چقدر خاطره دارم هنوز با مسجد
کنار حوض آبی آنجا کنار ماهی ها
نشسته ام مقابل لبخند شمعدانی ها
نشسته ام مقابل آن منبری که چوبی بود
مرور خاطرهایم چه حس خوبی بود
و کودکانه میان حیاط می خندید
همان که روی سرم آب حوض می پاشید
صدای بانگ اذان می رسد ز گلدسته
تمام صحن ،سکوت و دو چشم من بسته
رسید بانگ موذن به نغمه ی دلخواه
و گفت اشهدا ان علی ولی الله
میان رفت و آمد وقت
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زان که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و بپالوده هر خس بودن
( حکیم عمر خیام)
قومی متفکرند در مذهب و دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
( امروز روز بزرگداشت حجت الحق الامام عمر ابن ابراهیم خیام نیشابوری است)
چندین صدا شنیده‌ام اما دهان یکی‌ست!گویا صدای نعره و بانگ اذان یکی‌ست!‌یک‌سوی بر یزید و دگرسوی بر حسین،خلقی گریستند ولی روضه‌خوان یکی‌ست!‌افسرده از مطالعه‌ی زهر و پادزهر،دیدم دو شیشه‌اند ولیکن دکان یکی‌ست!‌در عصر ظلم، ظلم و به دوران عدل، ظلم...در کفر و دین مسافرم و ارمغان یکی‌ست!‌در گوش من مقایسه‌ی خیر و شر مخوان،چندین مجلّد است ولی داستان یکی‌ست!‌دزد طلا گریخت ولی دزد گیوه نه...دردا که در گلوی گذر پاسبان یکی‌ست!‌در جنگ شیخ و شاه،
- سؤال شب اول قبر چی میتونه باشه؟
+ نمیدونم اما یه معلمی داشتیم که میگفت معادله هذلولی را گوش گن خوب یاد بگیر شب اول قبر به دردت میخوره
- مرا به فکر فرو بردی
+ واقعا؟
- جدی
+ حال بگو بدانیم آیا حکایت آن پیامبر که بر مردگان گذر کرد را شنیدستی؟
- خیر خداوند خیرت دهاد بگو چه بودست آن:
+ روزی یعنی شامی پیغامبری بر مردگان گذر کرد دید بر قبر نشسته اند بر آنان بانگ زد که شما را چه شده است گفتند نکیر و منکر در قبال دریافت وجهی ناچیز بسته سؤالات شام اول قبر ر
اینک نشان شیعه دراربعین زیارت/غوغای کربلاشدبرمسلمین سعادت/نام حسین وزینب سرفصل انتظار است/بانگ ظهوردارد برماهمه ولایت/دراربعین مولابنگر شکوه دین را/عزت به مارسیده درگلشن شهادت/دشمن شکست خورده ازوحدت وبصیرت/یادحسین دارد برشیعیان عنایت/پای پیاده رفته زائر به عشق زینب/راضی ازاین محبت بسیارشدامامت/اشکی چکیده دارد شیعه برای مولا/اندر عزای آقا مهدی دهد رضایت/شد اربعین فراهم بهرظهورمهدی/برپا کندبه عالم اوزمزم عدالت/
ساقیش گفتا مرا بی‌هوش باد
ای خدا از ساقیان #بزم غیب
در دو عالم بانگ نوشانوش باد......
#مولانا
#بزم
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
گویند که معلّمی از بینوایی در فصل زمستان درّاعۀ(1) کتانِ یک‌تا(2) پوشیده بود. مگر خرسی را سیل از کوهستان در ربوده بود می‌گذرانید، و سرش در آب پنهان.(3)
کودکان پشتش را دیدند و گفتند: «استاد، اینک پوستینی در جوی افتاده است، و تو را سرماست، آن را بگیر.» 
استاد از غایت احتیاج و سرما در جَست که پوستین را بگیرد، خرس تیز(4) چنگال در وی زد. استاد در آب گرفتار خرس شد. کودکان بانگ می‌داشتند که: «ای استاد، یا پوستین را بیاور و اگر نمی‌توانی رها کن، تو بیا.»
گ
184-  و من کلام له (علیه السلام)> قاله للبرج بن مسهر الطائی و قد قال له بحیث یسمعه "لا حکم إلا للّه"، و کان من الخوارج <اسْکُتْ قَبَحَکَ اللَّهُ یَا أَثْرَمُ فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَکُنْتَ فِیهِ ضَئِیلًا شَخْصُکَ خَفِیّاً صَوْتُکَ حَتَّی إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِزِ. 
خطبه 184-خطاب به برج بن مسهر افشای منافق خاموش باش! خدا رویت را زشت گرداند، ای دندان پیشین افتاده بخدا سوگند! آنگاه که حق آشکا
شکرکن این افتخاروعزت وشوروشعور/سوی ایرانی رسیده یک حماسه درحضور/بانگ الله.اکبراو پرنموده این جهان/گشته الگوی زمانه میبرد تزویر وزور/بابصیرت ملت ماهست در خط امام/میرسدسوی شهیدان مژده عشق وسرور/دررکاب رهبرما امتش آماده باش/درمه بهمن رسیده بهرماخورشیدنور/گام آخربهرمهدی آمده باانقلاب/میرسدکم کم زمان آن تجلی ظهور/
نوسروده‌ی علیرضا قزوه به مناسبت خروش مردم عراق علیه حضور ۱۶ ساله‌ی آمریکایی‌ها در این کشور :
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس راخروش جان‌نثاران «ابومهدی مهندس» را
ببین بغداد را و جوش خون «حاج قاسم» راببین تاثیر خون پاک آن مردان مخلص را
عراق و خیزش مختارهای رسته از زنجیرببین فریاد ملت را، ببین آواز مجلس  را
شنیدم بارها از دولتش بانگ «رجایی» را شنیدم بارها از مجلسش خشم «مدرس» را 
ادامه مطلب
درنمازجمعه تاعطرولایت میرسد/شیعیان راگلفشانی برسعادت میرسد/وحدت وعزت سراسر مملو اندرزمین/سوی قلب مومنین گنج بصیرت میرسد/خطبه های جان فزایش زمزم دلدادگی است/جرعه ای ازپرتوحق برهدایت میرسد/ازبر قرآن وعترت جانفداآماده باش/لشکری اندرمصلی برامامت میرسد/ازبصیرتهای رهبرشیعه دراوج خروش/سوی نابودی دشمن با شجاعت میرسد/درشکوه وحدت آن بانگ پیروزی نگر/بهرتوحیدو پرستش یک عبادت میرسد/بینی دشمن به خاک وشیعیان درافتخار/زنگ نابودی شیطان باصلابت میرس
"مست و دیوانه و رسوای جهانم چه کنم؟"باز دلتنگ دعای رمضانم چه کنم؟ربنای دم افطار و صفای سحری عاشق جاذبه ی صوت اذانم، چه کنمساتر العیب در این ماه هوایم را داشتوای اگر فاش شود راز نهانم چه کنم؟حیف از آن نافله ها، حیف نماز سر وقتآه اگر وقت سحر خواب بمانم چه کنم؟نفس امّاره ی من پا شده  و فکر گناهباز مثل خوره افتاده به جانم چه کنم؟به سخن چینی و غیبت، به تملق به دروغترسم این است: شود باز دهانم...چه کنم؟درک ناکرده شب قدر، من توبه شکنتا شب قدر دگر زنده ن
منجی عالم بشریت، منتقم خون حسین و مجری عدالت، ظهور کرد!جهان و افکار عمومی در حیرت به سر می‌برند و همه منتظر سخنرانی امام هستند!یاران حسین، پرچم‌های سیاه را برافرازید و امام زمانتان را یاری دهید، او آمد!جلسه فوق‌‌العاده شورای امنیت به درخواست اسرائیل و آمریکاحضرت مسیح (ع) به یاران حضرت مهدی (عج) پیوست!پیش به سوی نماز جمعه به امامت مهدی فاطمهعالمیان بانگ انا المهدی را از مکه شنیدند/ اسرائیل به حالت آماده باش درآمد!
دربسیجی ولایی گفتمان عزت است/باعبادتهای خالص گلفشان رحمت است/عاشق آل محمد درجهان باشد بسیج/مسلک او کربلایی باصفای همت است/میشودسرباز رهبر دردفاع انقلاب/لشکرناب ولایت پرعطاوبرکت است/بابصیرت هرکجایی بانگ بردشمن زند/دشمنانش راعطایش خواری باذلت است/اسوه شدبهر مسلمان هربسیجی شریف/شیعیان را اوامیدی در پناه وحدت است/رهرو پیرخمین وهرشهید باولاست/در میان ملت ما او نماد غیرت است/برجهان تبلیغ کرده چهره اسلام ناب/گفتمانش چلچراغی از حیاء وعفت است/
انشا درباره صدای اذان
                                                           
با شنیدن صدای اذان احساس می کنم ندای روز قیامت را بخاطر می آورم و ظاهر وباطن خود را برای اجابت این ندا آماده می سازم. چون کسانی که برای پاسخ به این ندا بشتابند همان ها هستند که در روز قیامت به لطف الهی ندا داده می شوند وقتی موذن اذان عشق را در گوش آسمان زمزمه می کند،عظمت حق را بر دلم می نشاند !!
 ووسوسه های شیطان را از دلم می رهاند.
بانگ الله اکبر که سرمی دهد...
ادامه مطلب
مقدمه:
بهترین صدایی که باان به ما حس سراسر ارامش و حال خوب تزریق می شود و ز خواب غفلت بیدار می شویم و به رکوع و سجود پرورگار می پردازیم.
تنه ی انشا:صدای بانگ خوش اذان که روزانه پنج بار طنین انداز روح بشریت می شود.و با صدای در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شودو وضو می گیرند و یا به صدا در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود.و وضو می کیرند و یادر خانه به صورت فرادی و یا در مسجد به صورت جماعت نماز خود را می خوانند و دست به دعا به سمت پروردگار می بر
شکوه انقلاب وکشور آمد/به ایران افتخارو گوهرآمد/خمینی رادمرد فاطمی بود/که اواز نسل پاک کوثرآمد/به ایران دادشور کربلایی/بصیرت دردل وجان وسرآمد/شکست دشمنان گشته فراهم/نشانی ازوجود حیدرآمد/زوحدت بانگ آزادی گرفتیم/نگرکه انقلابی برترآمد/بودبعداز خمینی وارث او/به ایران مقتداورهبرآمد/زاوماجان گرفتیم وحماسه/نگارخامنه یک سرورآمد/چهل سال است مامهدی بگوییم/که وقت مژده پیغمبرآمد/
222
قبلاً (1) گفته شد عقل هیچ کاره است؛ از چراغ چه کاری
ساخته است؟ از آفتاب چه کاری ساخته است؟ آفتاب فقط راه را نشان می‌دهد، عقل فقط می‌فهمد.
آنکه مهندس است خداست، آنکه راه‌ساز است خداست، آنکه
صراط آفرین است خداست؛ فرمود «صِرَاطِی» (2)
عقل که می‌گوید من خلق شدم نمی‌دانم از کجا آمدم،
به کجا دارم می‌روم، من یک راهنما می‌خواهم، عقل می‌فهمد که نمی‌فهمد.
مهمترین و قویترین و دقیق‌ترین برهان ضرورت وحی
و نبوت را حکما اقامه کردند؛ بعد به علم کل
انقلاب مانشان حضرت صاحب زمان/شدطلیعه برظهورمهدویت درجهان/اسوه شدبرکل عالم در صدورانقلاب/نورباران باشهیدان گلشن افلاکیان/ازتبارآل احمدآمده پیرخمین/میشودالگوی اعلی ازبرای خاکیان/دشمن بر کشورماهست شیطان بزرگ/بهرنابودی دشمن کن نبردی جاودان/لشکرناب ولایت رفته تاشام وعراق/شدپیام انقلابی منتشردرهرمکان/مالک وعماررهبر چون سلیمانی بود/خون پاک حاج قاسم درجهان آتشفشان/ازسلیمانی ایران میرسد بانگ خروش/ریشه کن غرب ویهودوننگ آمریکائیان/رهبر فرز
مرگ اسرائیل غاصب مژده ای قرآنی است/ریشه کن گرددیهودی ظالم و شیطانی است/غرب وآمریکای خائن حامی قوم یهود/جسم اومثل سعودی هیکلی حیوانی است/از جنایات زیادش شدفلسطین داغدار/بهرنابودی دشمن لشکری انسانی است/قبله گاه اول ما دست قومی کافراست/محو اسرائیل غاصب مژده ای رحمانی است/سخت شد بهرفلسطین دوره آخرزمان/بعد نابودی آنهاموسم آسانی است/وحدت وگنج بصیرت رهگشای مسلمین/باولایت تاشهادت گلشنی ایمانی است/چون سلیمانی ایران ضربه بردشمن زده/دائمابردشمن
شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی با صدور اطلاعیه ای ضمن گرامیداشت یاد و نام سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی، طی فراخوانی از امت خداجو و قدر شناس ایران اسلامی در خواست کرد که به پاس سیلی موشکی کوبنده و قاطع سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به نظامیان جنایتکار آمریکا، امشب پس از فریضه نماز عشاء ، رأُس ساعت 18:00 با فریادهای رسای الله اکبر ، حمایت و پشتیبانی قاطع خود را از عملیات انتقامی فرزندانشان در نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران اعلام نمایند.
باری به عزّتت ای سید و مولای من، به راستی سوگند می خورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری، در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم همچون بانگ آنان که خواهان دادرسی هستند و هر آینه به آستانت گریه کنم چونان که مبتلا به فقدان عزیزی می باشند و صدایت می زنم: کجایی ای سرپرست مؤمنان، ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دلهای راستان و ای معبود جهانیان، آیا این چنین است، ای خ
استاد مطهری در کتاب حکمتها و اندرزها جلد دوم اینگونه به فداکاری امام حسین علیه السلام پرداخته اند:
 شهادت و قربانی دادن امام حسین (ع) آن هم با آن وضع فجیع و جانگداز، به
منزله تکان سختی بود که به پیکره خواب آلود آن روز جامعه اسلامی داده شد و
به منزله بانگ بیدار باشی بود که گوشها و هوشها را متوجه خطر بزرگی که به
مسلمین رو آورده بود نمود و حقا کار خود را کرد.
حکمتها و اندرزها ،ج ۲/ ص ۸۵
*سومین پرتره
+
زمان نمی گذرد،عمر ره نمی سپرد
صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است
نه شنبه هست و نه جمعه، نه پار و پیرار است
جوان و پیر کدام است؟زود و دیر کدام؟
اگر هنوز جوان مانده ای به آن معناست 
که عشق را به زوایای جان صلا زده ای
ملال پیری اگر می کشد تو را پیداست
که زیر سیلی تکرار دست و پا زده ای
زمان نمی گذرد؛ صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است
خوشا به حال کسی که لحظه لحظه اش از عشق سرشار است
"فریدون مشیری"
+








متاسفانه مرورگر
   در آن دم که پرچمهاے یاثارات الحسین بصورت خود جوش از گروههاے مردمے در نقاط مختلف جهان به اهتزاز درآید و شعار انتقام از شیطان بزرگ بانگ مردم آزادےخواه باشد، پس شکے نباشد که لحظه موعود الهے بسیار نزدیڪ است. 
  *و یرونه بعیدا و نراه قریبا*
باز نشر از شماره ۳۰ نشریه بانگ سحر
مسلم زنگنه
 
پاسخگویی انسان در قبال عملکرد خود از جایگاه مسئولیتی او نشات می گیرد. پاسخگویی مسئولین در ازای تحقق مطالبات مردمی و نسبت به کارنامه مسئولیتی خود امری مهم است که کمتر مورد توجه شورا و دهیاری زیارت بوده است، پاسخگویی بدین معنی که مسئولان رو در رو با مردم کارنامه فعالیت های خود را ارائه دهند و به سوالات مردم درمورد آنها توجه کنند و خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهند.
ادامه مطلب
#حدیث_مهدوی 
امام جواد(ع)
«الصوت فی شهر رمضان، فی لیلة الجمعة، فاسمعوا و اطیعوا، وفی آخر النهار صوت الملعون ابلیس، ینادی ان فلانا قتل مظلوما،یشکک الناس و یفتنهم، فکم فی ذلک الیوم من شاک متحیر، فاذا سمعتم ذلک الصوت فی رمضان (یعنی: الاول) فلا تشکوا انه صوت جبرئیل، و علامة ذلک انه ینادی باسم المهدی و اسم ابیه».
«نخستین ندای آسمانی در ماه رمضان و در شب جمعه است، آن را گوش دهید و اطاعت کنید. و در آخر روز، شیطان ملعون بانگ برمی آورد که فلانی، مظلوم ک
سرانجام قبضه‌شدن آگاهی و تمام‌شدن کار. سرانجام در سخت‌ترین و ناگذرترین لحظه‌ها که فراقی و هجرانی از هر سو بانگ برمی‌دارد و دیوان از هر سو دلشادند و نه هیچ باده و هیچ ساغر. سرانجام در چنین لحظات تابناک؛ نابود و مستحیل و تمام در کار خدا، کار می. گرچه هرگز تمامی در کار نیست.
ابتدا عشق و انتها عشق،و نه هیچ ابتدا،و نه هیچ انتها.
حلمی |‌ کتاب لامکان
عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است
گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است
این چه شور است که بر پا شده در ارض و سماء
این چه سوز است که در سینه هر مرد و زن است
بانگ وفریاد به گوش آید از افلاک مگر
رحلت ختم رسولان و عزای حسن است
 
 
تشنه ی قطره‌ای از کوثر جام حسنیم
                                                    همه محتاج عنایات مدام حسنیم
به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین
                                                    ما غلامی ز غلامان غلام حسنیم
صلح او حافظ فت
 
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم،
دل در عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر آمد نه هنگام درنگ استچاووش میگوید ما را وقت تنگ است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیمتا بوسه گاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان استموسی جلودار است و نیل اندر میان است
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشمبانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارندپا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر گام بردارچشم از هوس از خورد از آرام بردار
گاه سفر آ
اسم این دعا از صحیفه سجادیه درود بر فرشتگان و نگهبانان عرش است.
اما بنظرم اسم " فرشتگان همه جا هستند " برازنده ترش بود.
امام سجاد (ع) یک جایی میگه درود بر فرشته ای که از صدای غرش او بانگ رعد ها به گوش میرسد.
چقدر این تعبیر قشنگ رو دوست داشتم.
تو ذهن همه ما فرشته یه موجود مهربون و دوست داشتنیه که مراقبمونه؛پس وجودش تو هجوم بلاها و سختی ها نشونه دلگرمیه نه ترس.
و دعا :
"پروردگارا ! درود بر فرشتگانی که  از عشق و شیدایی معبودشان غفلت نمی ورزند.
بر اسرافی
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد

بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست

همه گویند مگر جلوه یزدان آمد

اززمین نوربه بالا رود امشب
زیرا
نور خورشید امامت همه تابان آمد

قائم آل محمد (عج)گل گلزار رسول

حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ایمان آمد
ادامه مطلب
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
 
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
 
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی* می‌آید
 
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید
 
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید
 
جرعه‌ای ده که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید
 
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هن
«شخصی شتر، گم کرد. سوگند خورد که اگر شتر را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد. چون شتر را یافت از سوگند خود پشیمان شد. برای آنکه سوگند خود را نشکند گربه ای را در گردن شتر آویخته و بانگ زد: که چه کسی می خرد؟ شتری را به یک درم و گربه ای را به صد درم. اما هر دو را با هم می فروشم. شخصی آنجا بود؛ گفت: این شتر ارزان بود؛اگر این گربه را در گردن نداشت» شخصی شتر خود را گم کرده بود. قسم خورد که اگر شتر خود را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد(به ازای مبلغی بسیار ناچیز
ماه محرم شال عزا  به  سر  ز  عزای  محرم  استخون گریه گر کنی به نظر باز هم کم استتنها  نه جن و انس در این غُصه  سوگوار در عرش بانگ نوحه از این حجم ماتم است هر سال  با شکوه تر از سال های  پیش افراشته به لطف خدا  قد  پرچم  است آری !  حسین از  من  و  او  پاره  تنم گلواژه از رسول همان ختم اعظم است باید دوباره رخت عزا  را به تن  نمود "باز این چه شورش است که در خلق عالم است "هفتاد و دو ستاره  به روی زمین نشست در خیمه العطش به فراسوی  شبنم است سرها چه
بیــــــا امشب کنــــــــار شعله در کُهسار بنشینیم
غـــــــزل گوئیم وُ تـــا بـــام فلــــق بیدار بنشینیم
 
بلنـــــــدای دنـــــــا، دل بیقرار و یــاریاری خوش
نشایــــد کبک کــوهی مست وُ ما هُشیار بنشینیم
 
برآید کم کمک مهتاب وُ مــا در جوش نوشانوش
به زیـــر پرتو مَــــه بـــــا نـــــوای تـــار بنشینیم
 
به نــــاگه بانگ برخیزد که هی هنگام کوچ آمــد
بیـــا فـــــارغ شبی تا وعـــــده‌ی دیـــدار بنشینیم
 
ز شیـــخ شهر بُگریزیم وُ ب
 
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
 
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
 
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
 
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
 
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
 
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد


 + 
یاد بچگی هامون بخیر
۱۳۹۸/۷/١٠
امروز برای برگشتن سرویسم با ه. یکی بود. اولش بیشتر با افرا حرف می‌زدیم و اونم یه‌کم مشارکت می‌کرد ولی وقتی افرا پیاده شد ما دوتا مونده بودیم عقب و الهه جلو. کل راهو حرف زدیم. از امروز، دیروز، حال و گذشته ای که برای من انگار صد سال گذشته بود ازش، نه سه سال. صد سالی که انگار من یم‌بار کاملا از بین رفتم و دوباره به وجود اومدم. و جالبی‌ش این بود که وقتی ما ازش حرف می‌زدیم جوری بود که انگار همه‌چی همین دیروز اتفاق افتاده. همین دیروز دستای
اطلاعیه شـورای هماهنگی تبلیغات اسـلامی: طنین بانگ 'یا مهدی ادرکنی' در سراسر کشور همزمان با شب نیمه شعبان*
از همگان برای قرائت زیارت آل یاسین و دعای فرج «الهی عظم البلا...» همزمان با پخش زنده ساعت ۲۰:۴۵ شامگاه چهارشنبه بیستم فروردین مصادف با شب نیمه شعبان از مسجد مقدس جمکران و حرم ملکوتی ثامن الحجج حضرت اباالحسن علی ابن موسی الرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء) در منازل و جمع با صفای خانوادگی و سپس رأس ساعت ۲۱:۰۰ طنین شعار «یا مهدی ادرکنی» و «یا حج
آسمان رو به تاریکی می رفت. چراغ پشتی قرمز رنگ‌ِ ماشین ها، روشن شده بود و جاده ها هم پر از ازدحام. تنها صدایی که در داخل تاکسی می آمد، صدای ترانه ای شاد بود و من، در عالم هپروتی بودم که ناگهان، مؤذن زاده ی اردبیلی، از گلدسته ی گوشی یک مسافر، بانگ اذان مغرب را سر داد. نوای اذان، همراه با آن ترانه ی شاد، وصله ی ناجوری بود. به همین خاطر مسافر، با عجله گوشی اش را خاموش کرد و مؤذن زاده هم دیگر نخواند. شاید هم مسافر، از آشکار شدن باور هایش شرم داشت. از آن
اگرچه دل به کسی داد،جان ماست هنوز           به جان او که دلم بر سرِ وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد                  نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل،ز خاطرش بگذار                            جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد                به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست                  وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز
بتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر             
نوبخت با اشاره به پرداخت چهار هزار و ۲۰۰ میلیارد تومان یارانه طی شب گذشته گفت: امروز با مشاهده وضعیت مردم در جنوب استان کرمان متوجه شدم که درآمد برخی خانواده های این منطقه وابسته به یارانه هاست و از این رو به پرداخت یارانه ها افتخار می کنم.
اسبی در مسابقه پیشی گرفت. مردی از شادی بانگ برداشت و به خودستائی پرداخت .کسی که در کنارش بود گفت :مگر این اسب از آن توست؟ گفت : نه ؛ لیکن افسارش از من است(عبید زاکانی)
وَ قَالَ (علیه السلام) فِی صِفَةِ الدُّنْیَا:تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ یَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِیَائِهِ، وَ لَا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ؛ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ، بَیْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ، فَارْتَحَلُوا.
ارْتَحِلُوا: کوچ کنید.
دنیا شناسى (اعتقادى، اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: (در وصف دنیاى حرام) (دنیا) فریب مى دهد، زیان مى رساند و تند مى گذرد. از این رو خدا دنیا ر
منتخبی از نام های دخترانه زیبا با حرف ف
اسامی دخترانه زیبا با حرف ف
❤️ اسم دخترانه پارسی پیشنهاد شده توسط کانال وبلاگ اسم شیک
✔️   اسم فایدیم به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی✔️   اسم فانیذ قند، شکر✔️   اسم فرانک پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین✔️ اسم فرزانهخردمند، دانا✔️  اسم فرناز دارای ناز و غمزه، زیبا و باشکوه✔️ اسم فرنیا اصیل، دارنده
با مردم پندارخوی گه این کنم گه آن کنمگه سوی مسجد پر زنم، گه سوی تاکستان کنم گه نوش گیرم از ملک زان ساغر پندارکُشگه قسمت از جام ازل با مردم نادان کنم زان پرده‌های نقش‌نقش هم بگذرم دیوانه‌وارآن دگر اسرار را از خویش و تن پنهان کنم در خویش بنشینم دمی در بارگاه روشنیجام خموشی برکشم تا خویش را پرّان کنم صد قصّه گویم زان دم رخشان همه افلاک راصد کهکشان گریان کنم، صد کهکشان خندان کنم مِی‌بانگ جانان بر زنم سوی همه پندارهازان ریشه‌ی افروخته اندی
 
آنگه که ناگه
 از فراز سنگی سترگ
 در رودی سرد 
فرو فتادم
برنیامد از دلم بانگ کمک
با اندک آرامشی شگرف 
به تنها شاخه ایی پریشان 
از درختی کهن 
در کنار رود 
خیره شدم 
شاید که..
مرا نوید رهایی میداد
بیهوده..
آرام بیرون شدم از رود
ول..
پشیمان بودم از رهایی خویشتن..
آه که..
آن رود رفت و این من ماند
اندوه پیروزی آن روز
تا امروز با من است
 
نکته: بیگمان در این نوشتار هیچ اشاره یا علاقه ایی به نابودی تن نشده و انگیزه این اندوه از برای
نابود نشدن من درونی خو
شب به روی جاده نمناک سایه های ما ز ما گویی گریزانند دور از ما در نشیب راه در غبار شوم مهتابی که میلغزد سرد و سنگین بر فراز شاخه های تاک سوی یکدیگر به نرمی پیش می رانند شب به روی جاده نمناک در سکوت خاک عطر آگین نا شکیبا گه به یکدیگر می آویزند سایه های ما ... همچو گلهایی که مستند از شراب شبنم دوشین گویی آنها در گریز تلخشان از ما نغمه هایی را که ما هرگز نمی خوانیم نغمه هایی را که ما با خشم در سکوت سینه میرانیم زیر لب با شوق میخوانند لیک دور از سایه ها
 هست همیشه هر زمان در دل من خیال تو
 

یابن الحسن عج
گر چه ز دیده شد نهان چهره دلربای تو
هست همیشه هر زمان در دل من خیال تو
نور جمال تو عیان،از پس ابر انتظار
راه نشانمان بده تابشویم یارتو
هست دراز دست من در دوجهان به سوی تو
چشم امید من بود برکرم و عطای تو
درهمه جا به جستجو شهربه شهر وکوبه کو
منتظران حضرتت غرق دعا به جان تو
جمعه به جمعه انتظار،پیر شدندعاشقان
چهره عیان نماکه ما،سر بدهیم پای تو
کی برسد به گوش خلق بانگ رسای تو،عزیز
گوش به زنگ عاشقان
 
مقدمه : اذان صدایی است که از بدو تولد در گوش ما خوانده شده است و هر روز نیز به آن گوش می دهیم. آیا به صدای اذان صبح گوش کرده اید؟ لذت بخش ترین صدایی است که در سکوت گرگ و میش به گوش می رسد. . .
متن انشا : صدای بانگ خوش اذان که روزانه پنج بار طنین انداز روح بشریت می شود و با صدای در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود و وضو می گیرند و یا به صدا در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود و وضو می گیرند و یا در خانه به صورت فرادی و یا در مسجد به صورت جماعت نم
 
می نگارم از سیاهی های حس یک هوس
می نگاری از زمختی های سرد یک قفس
می نگارم از فسون ترسهای یک بهار
می نگاری ازسپیدی های عشقت یک نفس
می نگارم از تمام  واژه های یک کتاب
می نگاری از نبود جمله ی یا داد رس
می نگارم از خیالات نگاه مست خود
می نگاری از خیال چون نداری هیچ کس
می نگارم از نوای نای نی در  نینوا
می نگاری دردلت بانگ جرس
می نگارم ازپرپروانه های دشت نی
می  نگاری از دل آزاری های بال یک مگس
 می نگارم نام خود درذیل نامت با سلام
می نگاری در نگاهت از س
الحمدلله الّذی جعلنا من المتمسکین بولایه مولانا امیرالمومنین ...
                   *********************
ای کاروان ! ای کاروان من دزد شب رو نیستم
                                                       من پهلوان عالمم تیغ رویارو زنم
بر قدسیان آسمان من هر شبی یاهو زنم
                                                       گر صوفی از لا دم زند من دم ز الا هو زنم
باز هوایی نیستم تا تیهوی جان آورم
                                         
الحمدلله الّذی جعلنا من المتمسکین بولایه مولانا امیرالمومنین ...
                   *********************
ای کاروان ! ای کاروان من دزد شب رو نیستم
                             من پهلوان عالمم تیغ رویارو زنم
بر قدسیان آسمان من هر شبی یاهو زنم
                             گر صوفی از لا دم زند من دم ز الا هو زنم
باز هوایی نیستم تا تیهوی جان آورم
                             عنقای قاف غربتم کی بانگ بر تیهو زنم؟
خاقان اردو دار اگر از جان مگردد ایل من
                     
نه امیدی که بر آن خوش کنم دل نه پیغامی نه پیک آشنایی نه در چشمی نگاه فتنه سازی نه آهنگ پر از موج صدایی ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت سحر گاهی زنی دامن کشان رفت پریشان مرغ ره گم کرده ای بود که زار و خسته سوی آشیان رفت کجا کس در قفایش اشک غم ریخت کجا کس با زبانش آشنا بود ندانستند این بیگانه مردم که بانگ او طنین ناله ها بود به چشمی خیره شد شاید بیابد نهانگاه امید و آرزو را دریغا آن دو چشم آتش افروز به دامان گناه افکند او را به او جز از هوس چیزی نگفتند در
نذر یار است، میان تن اگر جان داریمهرچه داریم ازین نیمه ی شعبان داریماشتیاق دل دیوانه ی ما دیدنی استخنده بر چهره ولی دیده ی گریان داریماز عطا و کرم حضرت نرجس خاتونعشق دلدار، در این سینه فراوان داریمهر که هر چیز دلش خواست بگوید اماما به برگشت گل فاطمه ایمان داریمعهد بستیم که جان بر کف مهدی باشیمبا نبی و علی و فاطمه پیمان داریمخودمانیم چه عیدی؟! چه سرور و جشنی؟!تا که دلبر نرسد، حال پریشان داریمسر و سامان همه از اوست، اگر سر نرسد...تا ابد زندگیِ
لحظاتی دقیق و مفرد که روح فرو می‌ریزد. لحظاتی سخت و یگانه که روح از انسان فرا می‌خیزد و در خدا با خویش روبرو می‌شود. آنگاه آن یگانه، آن هنرمند اعظم، خلّاق بی‌حد، در جان بانگ بر می‌دارد: «ای تا بدینجا آمده! جرأت کن و همچون من باش!»
وه، چنین جرأت‌کردنی! چنین جرأت تا بدینجا آمدن، چنین جرأت تا همچو تو شدن! خلقتی به طول انجامید تا بدینجا رسیدن، خلقتی به طول انجامد تا همچو تو شدن. چنین صبوری‌ها باید به جان خرید، چنین رنج‌ها!
آنگاه پرده‌ای از خلاء
حکایت:
«شخصی شتر، گم کرد. سوگند خورد که اگر شتر را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد. چون شتر را یافت از سوگند خود پشیمان شد. برای آنکه سوگند خود را نشکند گربه ای را در گردن شتر آویخته و بانگ زد: که چه کسی می خرد؟ شتری را به یک درم و گربه ای را به صد درم؟ اما هر دو را با هم می فروشم. شخصی آنجا بود؛ گفت: این شتر ارزان بود؛اگر این گربه را در گردن نداشت».
بازنویسی:
شخصی شتر خود را گم کرده بود. قسم خورد که اگر شتر خود را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد(به ازای
****شعر کودکانه آموزش نماز**** 
ای کودک خوش خبر   /   ای دختر و گل پسروقت نماز خوندنه /    بگو الله ا کبروقت نماز رسیده   /    گوشات چه خوب شنیدهصدای بانگ اذان    /     لباس بپوش پاکیزهخبر بده به دوستات    /   با شادی و با نشاطبرو به سمت مسجد   /   تا مستجاب شه دعاتبه سمت قبله بایست   /   صف نماز دیدنیستنیت و تکبیر بگوی / برتر از او کسی نیستسوره ی حمدو بخوان   /   با نام پاک رحمانبعدش بخوان یه سوره   /    ای کودک مسلمانالله اکبر بگو   /   برو به سمت
it leaves me feding seasick baby
گوم گاتون ھیون شیل گپی گاج ھیونا بواآ 
it spins me round&drives me crazy
ھان ناج ادون دال گاتون نا این گا بوآ
مان پاکا ناھون،جایو دامیون
ھون شى نول مول لا دامیون
پوگى ھ سول جى مول لا
but my heartstill on fire with a burning desire
داشی نول چاجول گویا اون میونگ.چوروم
i wish that you would love me
every time my heartbeat
بال ماج چوبو داشی دونن ھ مین جیاان دوروگا
اون میونگر نو گیو نار نار×2
when you hear my heartbeat baby
you gave me a new life you gave me a new britth
i feel youre heartbeat away
i been losin my mind i been cravin my shin
i,know me before you w
تصورکن : رفته ها؛ برگردن ! 
یکی از قشنگ ترین و در عین حال دلهره آورترین صحنه‌های غدیر، آنجاست که پیامبر فرمود به هر کسی که رفته، بگویید برگردد. 
فکر کن، بعدِ یک مسیر طولانی رسیده‌ای به جایی که امیدی برای گذشتن نیست و توانی برای بازگشتن. تشنه‌ای و دلتنگ، گرسنه‌ای و دلتنگ، خسته‌ای و دلتنگ.
 بعد یکی فریاد بکشد به هر کسی که رفته، بگویید برگردد. آن وقت چشم باز کنی و همه رفته ها را ببینی که دارند، برمی‌گردند. 
عشق رفتهرفیق رفتهبابای رفتهمامان رف
امام صادق(علیه السلام):شیعه ماکسی است که اگراز گرسنگی هم بمیردازمخالفان ماچیزی نخواهد خواست.
امام صادق(علیه السلام):کسی که به زبان میگویدشیعه است وبااعمال وآثارما مخالفت میکندازپیروان ما نیست.شیعه ماکسی است که مارا بازبان وقلب همراه باشدوآثارما راپیروی کندواعمال مارا انجام دهد. آنان شیعه ماهستند.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):شیطان چون بانگ دعوت به نماز رابشنود بگریزد.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):ازکسانی مباش که اندرز به حالشان سودی
حسین آمد که مصداق شجاعت در زمین باشدحبیب الله و ثارالله و شاه اهل دین باشدخدا می‌خواست تا راهی به درگاه یقین باشدو آمد تا بشیر قلب ختم المرسلین باشدبرای شیعه اسم او سرور منجلی باشدبهشت ما همین ذکر حسین بن علی باشدمرید عشق؛ اشک ما، مراد عشق؛ چشمانشجهان بانگ عطش دارد برای طعم بارانشزمان روشن شد از نور رخ خورشید تابانشزمین کربلا داند عیار ناب ایمانشبرای شیعه اسم او سرور منجلی باشدبهشت ما همین ذکر حسین بن علی باشدزمین؛ کرب و بلای او، زمان؛ هر
می دانید حضرت علی علیه السلام در دعای کمیل چگونه با خدا حرف می‌زند؟

اول اینکه حضرت، قسم می خورد و بعد می فرماید: خدایا اگه من را در سخن گفتن آزاد بگذاری، در میان اهل جهنم فریاد می زنم و ناله می کنم، مثل ناله ی کسی که عزیزی از دست داده؛
که چه بگویم:میگویم: ای حبیب قلوب صادقین
یا غیاث المستغیثینیا اله العالمین
حضرت قبل از اینکه این حرف ها را بزند، عاشقانه ترین جمله ی بندگی و عاشقانه ترین جمله بشریت را می گوید:
خدایا گیرم که بر عذاب تو صبر کنم، دو
.:: نجف - پنجشنبه 97/8/3 اذان مغرب ::.
چند دقیقه ای مانده به اذان مغرب که به شهر نجف رسیدیم. ترافیک، ازدحام جمعیت و شلوغی خیابانها غوغا می کرد، موکبها در هم تنیده و از چند کیلومتری حرم مطهر حضرت علی ع زده شده بودندو یک فضای زیبای عشق و عاشقی را تصویر کشیده بودند ؛ آسمان ابری و توام با  رعد و برق هایی توجهمون را به خودش جلب می کرد. ماشین تا جایی که امکانش بود ما را برد و سرانجام در نزدیکترین نقطه به حرم از ماشین پیاده شدیم و ادامه مسیر ار پیاده رفتیم. در
****شعر کودکانه آموزش نماز****
                                                ای کودک خوش خبر   /   ای دختر و گل پسر                                                 وقت نماز خوندنه /    بگو الله ا کبروقت نماز رسیده   /    گوشات چه خوب شنیدهصدای بانگ اذان    /     لباس بپوش پاکیزهخبر بده به دوستات    /   با شادی و با نشاطبرو به سمت مسجد   /   تا مستجاب شه دعاتبه سمت قبله بایست   /   صف نماز دیدنیستنیت و تکبیر بگوی / برتر از او کسی نیستسوره ی حمدو بخوان   /   با نا
 حال کردم با این راک
(از گروه دپچ مد )
 چون شاید داره زندگیه منو خیلیای دیگرو میگه...
واقعا ترسناکه اشتبا بودن
به قوله اقای خیام که میگه :
«قومی متفکرند اندر ره دین//
قومی به‌گمان فتاده در راه یقین//
می‌ترسم از
آن‌که بانگ آید روزی//
کی بی‌خبران راه نه آن است و نه این»
لینکش
Depeche Mode:
Wrong
Wrong
Wrong
I was born with the wrong sign
In the wrong house
With the wrong ascendancy
I took the wrong road
That led to the wrong tendencies
I was in the wrong place at the wrong time
For the wrong reason and the wrong rhyme
On the wrong day of the wrong week
I used the wrong method wit
دانلود سریال کره ای شش اژدهای پرنده Six Flying Dragonsبا بازی Shin Se Kyung ، Yoo Ah in  و Yoon Gyun sang
 
نام های فارسی : شش اژدهای پرندهنام های انگلیسی :Six Flying Dragons – Roots of the Throneمحصول: 2015 کره جنوبی از شبکه SBSژانر: تاریخی | سیاسی | اکشن | درام | عاشقانهتاریخ پخش: 13 مهر 1394- 05Oct 2015نمره 8.9 در MDLقسمت ها: 50مدت زمان: 60 دقیقهوضعیت: پایان یافته استبازیگران:Yoo Ah in – Kim Myung min – Shin Se kyungByun Yo han – Yoon Kyun sang – Chun Ho jin
خلاصه داستان: سریالی تاریخی، تخیلی در مورد جاه طلبی ها و موفقیتهای شش ش
 
دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای ز قفس تن پریدن است
 
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
 
دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
 
شامم سیه ترست ز گیسوی سرکشت
خورشید من بر آی که وقت دمیدن است
 
سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
 
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر غصه دل من ناشنیدن است
 
204-  و من کلام له (علیه السلام)> کان کثیرا ما ینادی به أصحابه <تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَی الدُّنْیَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا. وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَلَاحِظَ الْمَنِیَّةِ نَحْوَکُمْ دَانِیَةٌ و
استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی: شعر مشیری به یکبار خواندن تمام زیبایی ها و رازهای خود را به خواننده می بخشد. سعدی هم زیبایی ها و هنرهای شعرش را در یک لحظه به خواننده عرضه می دارد. به نظر من مشیری به سعدی نزدیک است و این قلمرو پسند خواننده است.___استاد سیروس آموزگار: از فریدون پرسیدم "چرا 'زورق صبح'؟ این سوی ابرها نیز صبح است منتهی نوری در میان نیست. بهتر نبود به جای 'زورق صبح' می گفتی 'زورق نور'؟" . خیال می کردم هم اکنون در چهره ی وی حالت یک اشراق و مک
درگیر با سکوت و دلم چون عجوزه ای
بر صورت زشت تحمل چنگ می زند
بی حال می شود که یکبار دگر غروب
تا صبح رویایی پلید آهنگ می زند
حسی عجیب در من انگاری که کوسه ای
از دوری قلاب دلش تنگ می زند
بیوه زنی کم حرف که در انتظار مرگ
موی سرش را مشکی پررنگ می زند
یک کلبه در باران سیل آسا که دزدکی
بر شیشه ی آرامش خود سنگ می زند
یک کرم که خسته ست ، باید خودکشی کند
اما چگونه؟ ، «آه» فقط منگ می زند
پرخاش بی خودی شبیه یک چریک پیر
در بند حرف از کوه و رنج و جنگ می زند
ناقوس د
پشتمان طرح نقشه هایی هست
پشت هر نقشه حرف بسیار است 
تا دهان مفت و گوش ها مفتند
پشتمان حرف مفت بسیار است 
علیرضا آذر
 
 
 
 
مرا گوید یکی مشفق بدت گویند بدگویان
نکوگو را و بدگو را نمی‌دانم نمی‌دانم
 
 
 
 
 
غافل‌اند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر 
مولانای جان
 
 
 
 
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
 
 
 
 
مه فشاند نور و سگ عو عو کندهر کسی بر طینت خود می‌تندچون تو خفاشان بسی بینند خوابکاین جهان ماند
بیشتر از هر صلواتی، خدا!
صل علی علیّ موسی الرّضا
تامّةً، زاکیةً، باقیه
دائم و پیوسته، سلیس و رسا
پاک درودی که نباشد دروغ
ناب دعایی که نباشد ریا
تازه سلامی که نباشد کهن
تیز بریدی که نیفتد ز پا
بگذرد از دود و دم شهر ری
بال گشاید به سوی کبریا
نامهٔ عشاق برد سوی دوست
تازه کند قصهٔ باد صبا
گاه شود هم‌نفس موج‌ها
گاه شود هم‌سفر ابرها
گاه چو آهو بنهد پا به بند
گاه شود همچو کبوتر رها
هر سحرش ذکر خفی: فاطمه
نیمشبش بانگ جلی: مرتضی
گاه کند گریه برای حسن
گا
لقمان کنار چشمه‌ای نشسته بود. مردی که از آنجا می‌گذشت از وی پرسید: «چند ساعت دیگر تا به ده بعدی راه است؟!»
لقمان گفت: «راه برو.»
آن مرد پنداشت لقمان نشنیده دوباره رو کرد: «مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر تا ده بعدی راه است؟»
گفت: «راه برو.»
گمان کرد که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. چند قدمی بیشتر نرفته بود که لقمان بانگ برآورد: «ای مرد! یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید.»
مرد گفت: «چرا از اول جوابم نگفتی؟»
گفت: «چون راه رفتن تو را ندیده ب
لقمان کنار چشمه‌ای نشسته بود. مردی که از آنجا می‌گذشت از وی پرسید: «چند ساعت دیگر تا به ده بعدی راه است؟!»
لقمان گفت: «راه برو.»
آن مرد پنداشت لقمان نشنیده دوباره رو کرد: «مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر تا ده بعدی راه است؟»
گفت: «راه برو.»
گمان کرد که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. چند قدمی بیشتر نرفته بود که لقمان بانگ برآورد: «ای مرد! یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید.»
مرد گفت: «چرا از اول جوابم نگفتی؟»
گفت: «چون راه رفتن تو را ندیده ب
لب نمی‌گنجد که حقیقت بگوید. جان نمی‌جنبد که به حقیقت جامه پوشاند. چرا که آن لبها که عمری به حروف عبث جنبیده را چه صنم به حقیقت؟ چرا که آن جانی را که به بطالت و اندوختن و حسرت و لاف و خلاف پیچیده را چه جنم حقیقت؟ 

بی‌جنم در درون مرزها زندانی‌ست. بی‌جنم را چه به پرواز؟ چه به آموختن؟ بی‌صنم را چه به کار، بار، دیدار یار؟
هنرنیاموخته چه کند جز اوهام وصال؟ موسیقی‌نشنیده چه بشنود جز ناله‌های حشیشی؟ آن بانگ‌ها نشنود جان بنگ‌زن. هنر را چه صنم با ب
    پروانه
خاطراتم روزهایی ساده بود         قصه های ساغی و پیمانه بود 
نبض عطر کوچه های احساس      قصه های عطر ناب و پونه بود
خانه ام خشت اسیابم ابی             هر سحر بانگ نماز اکنده بود 
پرچم صلح و سفید دهکده       روی هر بام  عطر یاس مستانه بود 
قصه ی   دور   اجاق    اتشی       خاطرات شمع  چون پروانه بود
بغچه ای از ریس ابریشم سفید   سفره ای از شور عشق ونان بود
واژ ها را کوچه های خاکی            هاله هاله مو به مو پیمان بود 
خرمن گندم کشت و چشمه نور    

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها